داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب

داستان عشقی مطا لب خواندنی جالب
بهترین بهترینا

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 61454
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1



سلام من دوباره امدم راستش چندروز قبل با دوستم بیرون بودم میچر خیدم صفا سیستی که دوستم گفت کلاس زبان دارم باید برم تو هم باهم بیا بنشین سر کلاس که اخر زنگ باهم بریم خونه من قبول کردم رفتیم نشستم و خودمو تازه ثبت نام گفتم هستم به استاد چند لحضه ای سخنرانی کرد و بعد گفت میخوام امتحان بگیرم از5نمره من شکه شدم به دوستم نگاه کردم گفتم قرار امتحان نبود مگرنه نمیامدم بلند شدم اجازه گرفتم گفتم اقا بزارین برای جلسه بعد که یکی از پشت سرم بلند شد (یک پسره)گفت یعنی چی تکلیم ما که خوندیم زحمت کشیدیم چیمیشه من نشستم باخودم گفته نگاه گن عجب پسره خایمالیه صندلیا بافاصله گذاشتیم دوستم جلوم شد من بعد ورقه امتحانی داد گفت جوابدید من مونده بودم چی بنویسم بر گشتم ورقه دسته راستیمو نگاه کردم یک پسره بود تا متوجه شد دارم میبینم ور قشو بالا گرفت اونور کرد که من نبینم یک چند لحظی اینور اونورمو نگاه کردم سمت چپ من یک دختره بود بهش گفتم پیس پیس نگاه کرد گفتم ببخشید سوال یک متوجه منظورم نشد دوباره گفتم روشو اونور کرد من گفتم ولش بعد 10دقیقه ورقشو دادبه من ورقمو گرفت نوشت جور که کسی متوجه نشود بعد داد بهم با هم بلند شدیم ورقه دادیم منم تشکر کردم ازش که اون پسر فوزوله پرسید چچرا تشکر میکنی من بهش گفتم به تو چه !!گفت حتما تقلب من چیزی نگفتم بلخره وقت کلاس تمام شد بادوستم رفتیم فردا از ودستم خواهش کردم منو باخودش ببره اونم برام ناز میکرد بلخره قبول کرد رفتم سر کلاس به اون دختره همش نگاه میکردم که استاد گفت5دقیه استراحت کنید بعد دختر بلند شد از اون جا امد طرف من تعجب کردم جلو همه امد بهم گفت ببخشد من براتون داخل ورق تمامی معنی درس با قواعدش نوشتم من تشکر کردم خوشم اومد ازش نتونستم شمارمو بهش بدم بعدش رفتیم مسافتر ندیدمش این بود جرایان امید وارم خوشتون امده باشه نظر بدید



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ جمعه 13 مرداد 1391برچسب:داستان,دوست دختر,فوتبال,المپیک,زبان,چت,رابطه,, توسط ابی میر
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :